آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

مطالب آموزشی کودکانه های آروین

شعر جوجه طلایی

       جوجه جوجه طلائی     نوکت سرخ و حنائی تخم خود را شکستی     چگونه بیرون جستی       گفتا جایم تنگ بود       دیوارش از سنگ بود نه پنجره نه در داشت   نه کس ز من خبر داشت   دادم به خود یک تکان   مثل رستم قهرمان تخم خودرا شکستم       اینجوری بیرون جستم   ...
9 دی 1390

شعر کفشدوزک

کفشدوزک کوچولو حسابی غصه داره   چون که برای دوختن دیگه کفشی نداره    سوزنشو گذاشته کنار گل تو باغچه   کاشکی براش بیارن یه لنگه کفش کهنه   نخهاشو قیچی کرده تا که باشه آماده   وقتی کفشی نداره نخها چه سودی داره   از اون دورا میادش انگار صدای خش خش   داره میاد هزارپا با یه بخچه رو دوشش   تو بخچه اش گذاشته هزار تا کفش پاره   حالا دیگه کفشدوزک هیچ غصه ای نداره         ...
9 دی 1390

شعر در مورد حیوانات و پرندگان

صدای من قشنگه    من حیونی اهلیم گاهی خروس آروم   گاهی خروس جنگیم          آی بچه های زیبا من حیونی ملوسم گوشت که برام بیارید دستتونو می بوسم   تو بیشه و تو برکه قورقورقور صدامه قورباغه قشنگم حشره هم غذامه منم یه جور پرنده پرنده ای قشنگم پروانه اسم منه خیلی خوش آب و رنگم گنجشکم و قشنگم پرنده ام چه زیبا خوشحال و شاد و می چرخم هر روز به دور دنیا اردک بازیگوشم عاشق آب بازیم پرهای چربی دارم قشنگ ناز نازیم بچه ها من یه گاوم یه حیوون مفیدم شخم می زنم زمین رو همگوشت و هم شیر میدم عاشق آب و دریام پولک دارم رو تنم اسم منو بدونید ...
9 دی 1390

شعر زمستان

  زمستونه زمستونه                  فصل تگرگ و بارونه  هوا شده خیلی سرد                روی زمین پر از برف چه خوبه کودکستان                 وقتی میشه زمستان کلاغ های سیاه رنگ                 بخاری های روشن    وقتی بارون میباره              دلم میخواد دوباره  برم به کودکستان               &n...
8 دی 1390

عروسک قشنگ من

عروسك قشنگ من     عروسك قشنگ من، قرمز پوشيده تو رختخواب مخمل، آبي خوابيده   يه روز مامان رفته بازار،  اونو خريده قشنگتر از عروسكم ،  هيچكس نديده   عروسك من،  چشماتو وا كن وقتي كه شب شد،  اونوقت لالا كن     عروسك قشنگ من،  قرمز پوشيده تو رختخواب مخمل،  آبي خوابيده   ...
8 دی 1390

شعر تلفن

        صدای زنگ تلفن                 صدای زنگ تلفن           صدای آشنائيه   تو خلوت خانه ما    رفيق خوش صدائيه     تا تلفن زنگ می زند      گوشی رو من بر می دارم   با اشتياق گوشی رو من        کنار گوشم می ذارم     بعد سلام بفرمائيد            منتظر صدای ام   برای حرف و گفتگو   &nbs...
8 دی 1390

لا لایی برا پسر کوچولوها

جـــان مـــــــادر لا لا لا زیبـــا پســـر لا لا لا امیـــــــد و  آرزویـــــــم روح مــــادر لا لا لا  پــر طـــاووسم،لا لا تویــــی ملوسم لا لا دلم میخواد هر لحظه تــــو را ببوسم لا لا خـــورشید تابان لالا مـــــاه درخشان لا لا  از همه عـــــزیزتری ای باغ و بستان لا لا    گنجشک خوابه تو لونه بلبل تو آشیون پسر گلم  بخوابه مامان لالایی میخونه جان شیرین بخوابی گل رنگین بخوابی لا لا بگم بخوابی ماه سیمین بخـوابی شیــرین زبونــــــم لا لا آرام جونم لالا تویی مهربان من ای روح و جانم لالا        شاعر:بتول سعیدی   ...
6 دی 1390

قصه روباه و کلاغ با شعر

  یکی بود یکی نبود . در یک روز آفتابی آقا کلاغه یک قالب پنیر دید ، زود اومد و اونو با نوکش برداشت ،پرواز کرد و روی درختی نشست تا آسوده ، پنیرشو بخوره . روباه که مواظب کلاغ بود ، پیش خودش فکر کرد کاری کند تا قالب پنیررا بدست بیاورد . روباه نزدیک درختی که آقاکلاغه نشسته بود ، رفت و شروع به تعریف از آقا کلاغه کرد : ” به به چه بال و پر زیبا و خوش رنگی داری ، پر و بال سیاه رنگ تو در دنیا بی نظیر است . عجب سر و دم قشنگی داری و چه پاهای زیبائی داری ،‌ حیف که صدایت خوب نیست اگر صدای قشنگی داشتی از همه پرندگان بهتر بودی . کلاغه که با تعریفهای روباه مغرور شده بود ، خواست قارقار کنه تا روباه بفهمد که صدای قشنگی داره ، ولی پنی...
6 دی 1390