آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

مطالب آموزشی کودکانه های آروین

شعر دویدم و دویدم

دویدم و دویدم به یک سؤال رسیدم   کیه که توی دنیا ماهی می ده به دریا؟   برف و تگرگ می سازه درخت و برگ می سازه؟     به بلبلا آواز می ده به موش دم دراز می ده   به آدمها خواب می ده آفتاب و مهتاب می ده   جوابه تو آسونه خدای مهربونه، هر بچه ای می دونه   ...
13 دی 1390

قصه کلاغ خبرچین

در جنگلي بزرگ و زيبا ، حيوانات مهربان و مختلفی زندگي می كردند . يكی از اين حيوانات كلاغ پر سر و صدا و شلوغی بود كه يك عادت زشت هم داشت و آن عادت زشت اين بود كه هر وقت ،كوچكترين اتفاقی در جنگل می افتاد و او متوجه می شد، سريع پر می كشيد به جنگل و شروع به قارقار می كرد و همه حيوانات را خبر می كرد .         منبع: koodakaneh.com  در جنگلي بزرگ و زيبا ، حيوانات مهربان و مختلفی زندگي می كردند . يكی از اين حيوانات كلاغ پر سر و صدا و شلوغی بود كه يك عادت زشت هم داشت و آن عادت زشت اين بود كه هر وقت ،كوچكترين اتفاقی در جنگل می افتاد و او متوجه می شد، سريع پر می كشيد به جنگل و شروع به قارقار می كرد و همه حيوانات...
13 دی 1390

شعر تولدم

      یک دونه چوب کبریت شمع تولدم بود مهمان من در این جشن تنها دل خودم بود شاید به کارهایم یا شعر من بخندی کیک تولدم بود یک تکه نان قندی یک مورچه مرا دید یک ذره کیک هم خورد یک ریزه کند و آن را با خود به لانه اش برد در راه هر که را دید دعوت به جشن ما کرد برگشت و چند مهمان همراه با خود آورد با این که دوستانش خیلی زیاد بودند از کیک کوچک من  خوردند و شاد بودند   منبع:koodakaneh.com     ...
13 دی 1390

شعر ها جستم و واجستم

  دست، دست، دست زدم با دو تا پا جست زدم ها جستم و واجستم به آسمان ها جستم کلاغه آخ نوکم زد به دست کوچکم زد     گفت: تو نداری بال و پر در آسمان ما نپر دست، دست، دست زدم با دو تا پا جست زدم ها جستم و واجستم      میان دریا جستم دست زدم و پا زدم به آب دریا زدم ماهیه گفت: نیا جلو دریای ماست، فوری برو دست، دست، دست زدم با دو تا پا جست زدم ها جستم و واجستم به سوی بابا جستم به در زدم تلق تالاق بابا مرا دید از اتاق بچه ی بابا شدم در بغلش جا شدم &nbs...
13 دی 1390

شعر ماشین قدیمی

ديروز با مامان جوون رفته بوديم   خيابون ماشينهاي جورواجور اونجا  ديدم فراوون يك ماشين كوچولو شبيه يك  قورباغه توي خيابون ديدم گفتم چقدر اين ماهه! اسمش چيه مامان جان اين وانته  يا پيكان؟ گفت : هيچكدوم عزيزم نه وانت و نه پيكان يك ماشين قديمي اين كوچولو فولكسه   شنيده ام گفته اند يه ماشين دو لوكسه. ...
12 دی 1390

پدر خوبم

بـــابـــای خـــوب و پیرم دستش را من می‌گیرم چه خوب و مهربان است چه قدر خوش‌‌زبان است آن ریــــش مثــل برفش بـــامـــزه کرده حـــرفش چیــــن و چـــروک رویش رنــگ سفیـــد مویـــــش بـــابـــا را کـــرده زیبــــــا انــــدازه‌ی یـــــک دنیــــا شب‌ها که آید خانه با گفتن افسانه در چشم ما کند خواب تــا صبح پیش از آفتاب به احترام بابا بــا هم می‌کشیم هورا هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا گردآ و ری : پایگاه اطلاع رسانی باتا   ...
12 دی 1390

شعر عباس قلی خان

      داشت عباس قلی خـــــان پســــری / پســــر ِ بـــی ادب و بی هنری اسم ِ او بـــــود علی مـــردان خان / کُلفت ِ خـــانه زِ دَستش به اَمان پشت ِ کالسکه یِ مردم می جَست / دل ِ کالسکه نشین را می خَست هــــر سَحرگه دم ِ در بر لب ِ جو / بود چون کرم ِ به گِل رفتــه فرو   بــــس که بــــود آن پسره خیــــــره و بد / همه از او بَدشان می آمد هـــــــر چــه می گفت لَله، لَج مــی کرد / دَهَنَش را به لله ،کج مـــی کرد هـــــر کجــا لانـــه ی ِ گنجشکـــی بود / بچه گنجشک درآوردی زود هـــر چه می دادند می گفت: کمَست مادرش مات که این چه شکمست   ...
11 دی 1390

شعر مرغ قشنگم

مرغ قشنگم قدقدقدقدا می کنه شـایـــــد داره منـو صدا می کنه  دونــــه مــی خـواد تـــا بـــخوره بــــرای مــــن تـــخـــم بـــــذاره      یـــه مشت دونــــه بـر می دارم بــــــرای مــــرغم می پــــاشم یـــــه کاســــــه ی آب میــــارم جلـــــــوی مـــــرغم میــــــذارم اون مـــی خـــــــوره آب و دونــه بعـــدش میـــــــره تـــــوی لونــه می خـــوابـه قـــدقـــد مــی کنه بــــرای مــن تخـــم مـــی کنـــه ...
11 دی 1390