آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

مطالب آموزشی کودکانه های آروین

قصه کلاغ خبرچین

1390/10/13 19:50
1,071 بازدید
اشتراک گذاری

در جنگلي بزرگ و زيبا ، حيوانات مهربان و مختلفی زندگي می كردند . يكی از اين حيوانات كلاغ پر سر و صدا و شلوغی بود كه يك عادت زشت هم داشت و آن عادت زشت اين بود كه هر وقت ،كوچكترين اتفاقی در جنگل می افتاد و او متوجه می شد، سريع پر می كشيد به جنگل و شروع به قارقار می كرد و همه حيوانات را خبر می كرد .

    

  منبع:koodakaneh.com

 در جنگلي بزرگ و زيبا ، حيوانات مهربان و مختلفی زندگي می كردند . يكی از اين حيوانات كلاغ پر سر و صدا و شلوغی بود كه يك عادت زشت هم داشت و آن عادت زشت اين بود كه هر وقت ،كوچكترين اتفاقی در جنگل می افتاد و او متوجه می شد، سريع پر می كشيد به جنگل و شروع به قارقار می كرد و همه حيوانات را خبر می كرد .

      
هيچ كدام از حيوانات جنگل دل خوشی از كلاغ نداشتند. آنها ديگر از دست او خسته شده بودند تا اين كه يك روز كلاغ خبر چين وقتی كنار رودخانه نشسته بود و داشت آب مي خورد صدايی شنيد .... فيش، فيش .... بعد ، نگاهي به اطرافش انداخت و ناگهان مار بزرگی را ديد كه سرش را از آب بيرون آورده است ... فيش ، فيش ... كلاغ از ديدن مار خيلی ترسيده بود ، از شدت وحشت ، تمام پرهای روي سرش ريخت و پا به فرار گذاشت . كلاغ خبر چين ، همينطور پر زبان حركت كرد بالاخره به لانه اش رسيد وقتي كه داخل آينه نگاهي به خودش انداخت ، تازه فهميد كه پرهاي سرش ريخته است خيلي ناراحت شد و شروع به گريه كرد .
طوطی دانا  كه همسايه كلاغ بود صداي گريه اش را شنيد ، به لانه او رفت تا دليل گريه اش را بفهمد .

 
كلاغ با ديدن طوطي دانا سريع يك پارچه به دور سرش پيچيد ! طوطي دانا با ديدن كلاغ كه روي سرش را با پارچه پوشانده شروع كرد به خنديدن . كلاغ با شنيدن اين حرف سريع پارچه را از روي سرش برداشت طوطي با ديدن سر بدون پر كلاغ ، باز هم شروع به خنديدن كرد و گفت : كلاغ ؟ پرهای سرت كجا رفته است ؟ پس اين همه گريه بخاطر كله كچلت بود ؟! كلاغ ماجراي ترسش را برای طوطی باز گو كرد و طوطی با هم با شنيدن حرفهای كلاغ شروع به خنديدن كرد . كلاغ گفت : « يعني تو از ناراحتی من اينقدر خوشحالی » . طوطی جواب داد : آخر همه حيوانات جنگل مي دانند كه مار آبي هيچ خطري ندارد و هيچ كس هم از مار آبی نمی ترسد اما تو آنقدر ترسيده ای كه پرهای سرت هم ريخته اند . اگر حيوانات جنگل بفهمند كه چه اتفاقی افتاده است كلی می خندند . كلاغ با شنيدن اين جمله ها به التماس افتاد ، گريه می كرد و می گفت : طوطی جان خواهش می كنم اين كار را نكن اگر حيوانات جنگل بفهمد كه چه اتفاقی برايم افتاده آبرويم مي رود .
 طوطی گفت :

كلاغ جان يادت هست وقتي اتفاقی برای حيوانات جنگل می افتاد سريع پر می كشيدی و به همه جار مي زدی و آبروی آنها را می بردی، حالا ببين اگر چنين بلايی بر سر خودت بيايد چه حالی پيدا می كنی . كلاغ كمی فكر كرد و گفت : « حالا ديگر فهميده ام كه چه قدر اشتباه می كردم و چقدر حيوانات جنگل را آزار می دادم خواهش می كنم آبروي مرا پيش حيوانات جنگل نبر من هم قول می دهم كه هرگز كارهای گذشته را تكرار نكنم ، اصلاً تصميم می گيريم كه هر وقت پرهايم در آمد بروم و از تمام حيوانات جنگل عذر خواهي كنم » . طوطی دانا با ديدن حال و روز كلاغ و پشيمانی از رفتار گذشته اش به او قول داد كه دارويی برايش درست كند تا هر چه زودتر پرهای سرش در بيايند . نتيجه می گيريم كه هر كس در حق ديگران خطايی مرتكب شود خودش هم به زودی گرفتار خواهد شد .

 


  منبع:koodakaneh.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)