آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

مطالب آموزشی کودکانه های آروین

قصه بزغاله خجالتی

1390/10/16 17:52
3,346 بازدید
اشتراک گذاری

  توی یه گله  بز ،یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود .وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختنداون فقط  یه گوشه می ایستاد و نگاه می کرد.

 

منبع:tebyan.net

 

 توی یه گله  بز ،یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود .وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختنداون فقط  یه گوشه می ایستاد و نگاه می کرد.

 

وقتی گله بزغاله ها به یه برکه ی آب می رسید،بزغاله های شاد و شیطون برای خوردن آب می دویدند سمت برکه و حسابی آب می خوردند و آب بازی می کردند .

اما بزغاله ی خجالتی اینقدر صبر می کرد تا همه بزغاله ها از کنار برکه برن بعد خودش تنهایی بره آب بخوره .بعضی وقتا از بس دیر می کرد ،گله به سمت دهکده به راه می آفتاد و اون دیگه وقت آب خوردن رو از دست می داد .این جوری اون خیلی خودشو اذیت می کرد.


  چوپون مهربون گله بارها و بارها به بز غاله خجالتی گفته بود که باید رفتارشو عوض کنه . اما بزغاله خجالتی هیچ جوابی نمی داد و بازم همونجوری خجالتی رفتار می کرد .

 

یه روز صبح وقتی گله می خواست برای چرا به دشت و صحرا بره ،بزغاله ی خجالتی موقع رفتن زمین خورد و یه کم پاش درد گرفت .

به همین خاطر نتونست مثل هر روز خودشو به گله برسونه .اون توی خونه جا موند اما خجالت می کشید که صدا بزنه من جا موندم  صبر کنید تا منم برسم.وقتی به نزدیک در رسید دید که همه رفتند و تنها توی خونه مونده. اینجوری مجبور بود تا شب تنها و گرسنه بمونه.

 

چوپون گله در طول راه متوجه شد که بزغاله خجالتی با اونا نیومده ،به خاطر همین سگ گله رو فرستاد تا به خونه برگرده و اونو با خودش بیاره .اما اول درگوش سگ  یه چیزایی گفت و بعد اونو راهی خونه کرد.

 www.smilehaa.org

سگ گله به خونه برگشت و یه گوشه گرفت خوابید .بزغاله خجالتی دل تو دلش نبود .باخودش فکر می کرد مگه سگ گله به خاطر اون برنگشته ،پس حالا چرا گرفته خوابیده .دلش می خواست با اون حرف بزنه اما خجالت می کشید.یه کم دور و بر اون راه رفت و منتظر موند، اما سگ اهمیتی نمی داد .

www.smilehaa.org

بلاخره صبرش سر اومد و رفت جلو  و به سگ گفت ببخشید من امروز جا موندم می شه منو ببرید به گله برسونید ؟سگ خندید و گفت البته که می شه .اما من تند تند می رم می تونی بهم برسی ؟

www.smilehaa.org

 چوپون مهربون چشم به جاده دوخته بود و منتظر اونا بود که یه دفه دید بزغاله خجالتی داره می دوه و میاد و سگ گله هم با کمی فاصله پشت سرش می یاد مثل اینکه با هم دوست شده بودن.اونا باهم  حرف می زدن و می خندیدن.

 

چوپون گله لبخندی زد و گفت امیدوارم بزغاله خجالتی همین طوری ادامه بده تا یه بزغاله شاد و شنگول بشه .

منبع:tebyan.net

 

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان سپهر
15 دی 90 15:30
سلام وب واقعا جالبی دارید خیلی خوشم اومد و حتما ازش استفاده میکنم فعلا نی نی ما به دنیا نیومده براش وب درست نکردم کوچولویه ما بدنیا بیاد حتما عضو فعال وبتون میشه موفق و سربلند باشید



سلام مرسی نظر لطفتونه ایشالا به سلامتی کوچولوی شما هم به دنیا بیاد ما هم آرزوی موفقیت و شادی براتون داریم
مامان سپهر
15 دی 90 15:53
بازم سلام ببخشید اینقد از مطالبتون خوش اومد یادم رفت بگم که هزار هزار ماشالا پسر خوشگل و نازی داری خدا حفظش کنه دست بابا جونش هم در نکنه وب به این قشنگی براش درست کرده ایشالا همیشه شاد و سلامت باشید





سلام بازم سلام ، خواهش میکنم از اینکه دوستای باکلاسی مثل شما ، به ما افتخار میدن و از این وب دیدن کرده و با نظرات خوب و سازنده شون اظهار لطف میکنند ،بسیار خوشحال میشم ،اشالا به سلامتی پسر نازتون رو در اغوش گرم مادرانه تون بگیرید .