آروینآروین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

مطالب آموزشی کودکانه های آروین

قصه هندونه آبدار

1390/10/5 22:58
666 بازدید
اشتراک گذاری

هندوانه افتاد زمين. دردش آمد. اماّ گريه نكرد. به جاي گريه، خنديد.
آن هم چه خنده اي!
تا هندوانه خنديد، دهان قرمز و دندان هاي سياهش پيدا شد.
انَار گفُت: «اين هندوانه ي دهان گنُده را بببينيد! از بس مسِواك نزده
دندان هايش سياه شده! »
پرُتقال گفُت: «چه قدر هم دندان هايش كج و كوله است! »
هندوانه خجالت كشيد. خواست دهانش را بندد. اماّ نتوانست. به جايش آب
هندوانه از دهانش بيرون ريخت.
هندوانه بيشتر خجالت كشيد و دنبال دستمال گشَت.
جعبه ي دستمال كاغذي به دادش رسيد. یکی از دستمال هايش را به او داد.
هندوانه، آب دهانش را پاك و گفُت: «هميشه مي خواستم بخندم، اماّ نمي توانستم. حالا مي خواهم
نخندم، باز هم نمي توانم! »
دستمال كاغذي گفت: «عيب ندارد. عوضش حالا هركس تو را ببيند، مي فهمد كه
یک هندوانه ي شيرين و آبداري!

نویسنده :شراره وظیفه شناس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مل مل
9 دی 90 18:08
آپم.........!!
خان گوگولي بابا
10 دی 90 10:03
سلام بسيار سورپرايز شدم خيلي كار جالبيه واقعا" دست باباي آروين درد نكنه به نظر من اين وبهاي خوشگل رو توي وب شكلكهاي جالب آروين كه بازديد زيادي داره معرفي كنيد تا ديگران هم استفاده كنن در ضمن من اين آدرس رو هم لينك كردم هميشه مستدام باشيد.


سلام مرسی خیلی لطف دارید